۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

خاتمی که احمدی نژاد را به ایرانیان قالب کرد چرا اکنون اینقدر ساکت است ؟

در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و در دور اول رای های احمدی نژاد در ساعت 5 صبح به یکباره حدود 700 هزار جهش پیدا کرد و البته این اضافه شدن رای واقعی نبود که نشانه آن هم اینست که بر خلاف همیشه که وزارت کشور آمار جدید را اعلام میکرد اینبار شورای نگهبان آمار را اعلام کرد و در حقیقت با اینکار شورای نگهبان وزارت کشور خاتمی را در عمل انجام شده قرار داد و طوری که به خاطر دارم خاتمی بلافاصله به وزارت کشور میرود ولی وزارت کشور بعد از دو ساعت تاخیر نتایج شورای نگهبان را تایید میکند .
همچنین دلیل دلخوری کروبی از اصلاح طلبان در سالهای بعد به همین خاطر بوده است که اینرا در مصاحبه با هفته نامه توقیف شده شهروند و در پاسخ به سوالی که دلایل سکوتش را پرسیده بود اینگونه بیان کرد که اگر چیزی میگفتم مانند تف سربالا بود .
حال سوال اصلی من اینجاست که آقای خاتمی که احمدی نژاد را با سکوت همیشگی خود و کوتاه آمدنهای همیشگیش در برابر جناح مقابل به ایرانیان قالب کرد و در حقیقت یکی از مسببان اصلی وقایع 4 سال اخیر بعد از خامنه ای و احمدی نژاد می باشد چرا اکنون اینقدر ساکت است ؟ آیا او سزاوار لقب بی غیرترین سیاستمدار تاریخ ایران نیست ؟

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

حادثه در سایت پتروشیمی فجر ماهشهر


در مورخ 10/06/88 در سایت پتروشیمی فجر 2 واقع در ماهشهر یکی از پرسنل شرکت خرد که در حال تحکیم پیچهای یک فلنج لوله در حال تست فشار بوده اما پیچها به علت مستهلک بودن و فشار زیاد شکسته شده وفرد مذکور دچار حادثه دلخراش میشود و در دم جان میدهد و همانگونه که در عکس مشاهده میشود در اثر شدت حادثه تمام استخوانهای فرد مذکور دچار شکستگی شده است .

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

توصیف فردوسی از اعراب مهاجم به ایران

در زیر توصیف فردوسی پاکزاد را از اعراب حمله کننده به ایران می خوانید که در بخش نامه یزدگرد به فرماندار توس آورده شده است ، به ابیات خوب دقت کنید و ببینید زبان فردوسی چقدر تند و زهر آگین است و چه نفرتی از مسلمانان در آن موج میزند و آنان را سوسمار خوار و اهریمن چهره می خواند.
از این مار خوار اهرمن چهرگان
زدانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد
بسی گنج و گوهر پراکنده شد
بسی سر بخاک اندر آگنده شد
چنین گشت پرگار چرخ بلند
که آید بدین پادشاهی گزند
از این زاغ ساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
که نوشین روان دیده بود این به خواب
کزین تخت بپراگند رنگ و آب
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروند رود
نماندی بر این بوم و بر تار و پود
به ایران و بابل نه کشت و درود
بچرخ زحل بر شدی تیره دود
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
کنون خواب را پاسخ آمد پدید
ز ما بخت گردن بخواهدکشید
شود خوار هر کس که هست ارجمند
فرومایه را بخت گردد بلند
پراگنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
بهر کشوری در ستمگاره یی
پدید آید و زشت پتیاره یی
نشان شب تیره آمد پدید
همی روشنایی بخواهد پرید